ترمهترمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

ترمه دخملی آسمانی

نازنینم 9 ماهگیت مبارک

عزیز دلم 9 ماهگیت مبارک ماشالا روز به روز بزرگتر میشی و شیرینتر و بخصوص شیطونتر  الهی قربونت بشم یه 2-3 روزی بود که سرماخوردی و کمی بیحال بودی  اما خدارو شکر از دیروز بهتری و دوباره شیطنت هات شروع شد  الان دیگه به راحتی چهاردست و پا میری خودتو به لبه ی مبل و کاناپه میگیری و می ایستی و از این کار لذت میبری  از دیروز هم یاد گرفتی که خودتو به زور بالا بکشی و بیای تو آشپزخونه سوار ماشین که میشیم خودتو میندازی رو دنده و تمام مدت رانندگی باید دستت روی دنده باشه عاااااااااااااااااااااااااااااشق پیاده روی هستی و وقتی بیرون میریم با خودت حرف میزنی و کلی ذوق میکنی از اینکه لباس...
4 ارديبهشت 1392

جشن دندونی عشقم ترمه جون

 عزیز دلم بالاخره فرصت کردم تا عکسای جشن دندونی رو بذارم :   بعدازظهر روز جشن چون نخوابیده بودی خسته و کمی کسل بودی          کارتهای دعوت که با بابایی درست کردیم :              شام : آلبالو پلو ‚ باقالی پلو با گوشت ‚ دلمه برگ مو ‚ بیف استروگانف و کیک مرغ         کاسه یخ          کیک با اون چی...
1 ارديبهشت 1392

تولد سودا جون

سوم فروردین روز تولد سودا جون دختر عمو مهدی (پسرخاله بابایی) بود  تولد سودا جون با  تم spongbob بود     منم تصمیم گرفتم که لباسی متناسب با تم تولد برات بخرم  با بابایی رفتیم بازار ولی لباسی که قشنگ و مورد دلخواه من باشه پیدا نکردیم  قرار شد خودم برات یه لباس بدوزم رفتم بازار و یه عروسک باب اسفنجی و یه لباس زرد و سفید خریدم     دوخت های عروسک رو باز کردم و روی لباسی که خریدم دوختم  خیلی خوشگل شد   تولد هم خیلی بهت خوش گذشت تو بغل هرکی که میرفتی با نق نق کردن  بهش میفهموندی که بابا پاشو برقص  و تمام مدتی که اونجا بودیم ...
16 فروردين 1392

هفت سین دخملی

عشق مامان چون نوروز امسال اولین عید زندگی شماست برات یه سفره هفت سین جدا از سفره خودمون پهن کردم (هفت سین نوزادی)  پارسال که تو دل مامانی بودی با یکی از تخم مرغای هفت  یه جوجو درست کردم که تو بودی .   ظرفهای هفت سین که به شکل کالسکه هست و خودم درست کردم چون دوست داشتم هفت سین عشقم خوشگل باشه و کار دست خودم باشه  بجای تخم مرغ از تخم کبک استفاده کردم که کوچیکتره و متناسب با سفره کوچولوی دخمل نازم اینم از عکسای ترمه جونم کنار هفت سینش:                  ...
10 فروردين 1392

اولین بهار زندگیت مبارک

نازنینم اولین بهار زندگیت مبارک   نوروز امسال در کنار تو رنگ و بوی دیگه ای داشت پارسال توی وجودم در کنار ما بودی و امسال با وجودت در کنار ما شادی رو به ما دادی  خدایا بخاطر این لطفی که به ما داشتی تا همیشه تو را شکر میگوییم لحظه تحویل سال خیلی خسته بودی چون قبلش برده بودمت حمام و طبق معمول همیشه بعد از حمام خواب ولی من و بابا دوست داشتیم لحظه تحویل سال و سه تایی  کنار سفره  هفت سین باشیم خلاصه به هر کلکی که بود تورو بیدار نگه داشتیم ولی فقط تا 2-3 دقیقه بعد از تحویل سال   این عکس قبل از سال تحویل روی پام داری چرت میزنی    این عکس دقیقا" لحظه تحویل سال ...
8 فروردين 1392

غ مثه غلطیدن

عزیز دل مامان بعد از اینکه توی هفته اول هفت ماهگی تونستی بدون کمک بشینی  از آخرای هفته دوم هفت ماهگی یعنی شب پنجشنبه(91/11/19)  بعد از کلی تلاش برای برداشتن عروسکت بالاخره تونستی غلط بزنی و منم از تمام مراحل غلطیدنت عکس گرفتم :                خسته نباشی عزیزم در ضمن اون لباس خوشگل تنت رو وقتی تو شکمم بودی خودم برات دوختم  ...
24 بهمن 1391